کد خبر: ۹۰۱۲
۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۱

آرزوهای معلمی در حاشیه شهر

اشرف کسرائیان‌فر معلم حاشیه شهر مشهد می‌گوید: بچه‌های اینجا آرزو‌های بزرگی در سر دارند و با دست‌های خالی برای به‌دست‌آوردن آنها می‌جنگند. بسیاری از آنها در کمتر از بیست‌سال خودشان را از صفر به صد رسانده‌اند.

معلمی در این‌سوی شهر از جنس دیگری است؛ زیرا هم امکانات اندک و هم چالش‌های آموزشی فراوان است. انگیزه‌های یک معلم باید چندبرابر دیگر معلمان شهر باشد تا بتواند از پس مشکلات بربیاید و با دستان خالی به دانش‌آموزان درس بیاموزد. بیشتر معلمان مدارس ناحیه‌۵ آموزش‌وپرورش مشهد از این جنس هستند و جالب اینکه معلمی در مدارس حاشیه‌ای شهر باعث شده است آنها نیز همراه دانش‌آموزانشان رشد کنند و قوی‌تر شوند.

به قول یکی‌شان «اینجا هر دانش‌آموز، حکم یک دانشگاه را دارد. چون بیشترشان بااستعداد و یادگیرنده هستند، اما بستر مناسبی برای رشد ندارند و این معلم است که باید بر‌اساس توانایی‌ها و شرایط دانش‌آموزها، استعداد آنها را متبلور کند.»

در آستانه روز معلم، بهانه‌ای فراهم شد تا با چند نفر از معلمان فعال در مناطق ۵ و ۶ درباره چالش‌های کاری و آرزو‌های معلمی‌شان حرف بزنیم.



جنگ نابرابر دانش‌آموزان حاشیه شهر و آرزوهای معلمی

 

معلم یادگیرنده کنجکاو باشد

ندا پورمعیری متولد سال‌۱۳۶۲ است و از سال‌۹۳ تدریس را شروع کرده است. رشته تحصیلی‌اش در دانشگاه ریاضی کاربردی بوده است، اما همان زمان به علاقه‌اش به شغل معلمی پی می‌برد. همین می‌شود که پس‌از فارغ‌التحصیلی پی شغل موردعلاقه‌اش را می‌گیرد و برای تدریس در مدارس مختلف پیش‌قدم می‌شود. حدود یک دهه تدریس حق‌الزحمه‌ای را تجربه می‌کند تا اینکه سال گذشته به‌طور رسمی در آموزش‌وپرورش استخدام می‌شود و حالا معلم پایه سوم دبستان دخترانه فروردین طاهباز در شهرک شهید باهنر است.

مهم‌ترین انگیزه من برای تدریس، یادگیری است، آن هم برای خودم. تدریس باعث می‌شود که همیشه یک یادگیرنده کنجکاو باشم. تدریس، من را به تحرک وا می‌دارد و پویا می‌کند. هر دانش‌آموز برای من مثل یک دانشگاه است. هر دانش‌آموز استعداد خاص خودش را دارد، چالش‌های خودش را برای یادگیری دارد. شما به‌عنوان یک معلم مدام باید رفتارهایش را تحلیل کنید و یاد بگیرید که با هر‌کسی چه شیوه‌ای را به کار بگیرید. 

همه تشنه یادگیری و لمس تجربه‌های جدید هستند

یادگیرنده خوب می‌تواند یاددهنده خوبی هم باشد. علاوه‌بر‌این، یک معلم از نظر من باید مشاهده‌گر خوبی هم باشد، زود قضاوت نکند و سریع بچه‌ها را بازخواست نکند. باید ابتدا ریشه مشکل را پیدا کند و بعد وارد عمل شود.

به نظر من، مهم‌ترین مشکلی که این روز‌ها در مدارس شهرمان به چشم می‌آید، اهمیت‌ندادن به مهارت‌آموزی است. مشکل سیستم آموزش‌وپرورش ما همین است؛ اینکه علم و صنعت در مدارس با هم تنیده نشده‌اند. جالب است که بدانید بچه‌های این‌سوی شهر بیشتر از هر چیزی به شغل آینده‌شان فکر می‌کنند، اینکه بتوانند از قبل تحصیل، مهارتی کسب کنند و نان سر سفره ببرند. بچه‌ها اینجا لیاقت داشتن امکانات خوب برای تحصیل را دارند.

من سال‌ها در مدارس مناطق برخوردار کار کرده‌ام و دیده‌ام که اغلب بچه‌های آن مدارس واکنش خاصی به ابزار و وسایل آموزش ندارند، چون اقناع شده‌اند، اما مثلا اینجا کافی است یک روز میکروسکوپ سر کلاس ببرید. ذوق و اشتیاق و کنجکاوی بچه‌ها دیدنی است! اینجا همه تشنه یادگیری و لمس تجربه‌های جدید هستند.


چالش‌های معلمی در حاشیه شهر

 

بچه‌ها را به حساب بیاوریم

محمدرضا رحیم‌زاده متولد سال۱۳۷۱ است. او تحصیل در رشته دام‌پزشکی را رها کرد تا آرزوی همیشگی‌اش، طلبه‌شدن را محقق کند. حوزه علمیه را انتخاب کرد و به‌واسطه آن، امام جماعت چند مدرسه شد. حضور در فضای آموزشی مدارس باعث شد در آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش شرکت کند و از سال‌۹۴ به‌عنوان معلم سر کلاس دانش‌آموزان حاضر شود. او حالا معلم پایه ششم دبستان شهید‌عزیزی در حسین‌آباد است.

معلمی شغل انبیاست و رضایت الهی را به‌دنبال دارد. این تمام انگیزه من است از انتخاب این شغل، اینکه بتوانم به‌نوبه خودم، قدمی برای انسان‌سازی بردارم. یک معلم خوب نباید از دانش‌آموزش فقط نمره خوب بخواهد؛ بلکه باید برای رشد اخلاقی دانش‌آموز‌ها هم تلاش کند. برای همین تکالیف کلاس من، فقط به دروس کتاب خلاصه نمی‌شود. سعی کرده‌ام تکالیف زندگی را هم میان این درس‌ها بگنجانم؛ مثلا تکلیف بچه‌ها برای روز مادر این بود که دست مادرشان را ببوسند و در کار‌های خانه به او کمک کنند. آن روز هیچ تکلیفی به‌غیر از این نداشتند.

دراین میان، دبیران هم وظایف و تکالیف خودشان را دارند. اینکه یادشان بیاید خودشان هم یک روز پشت همین میز‌ها نشسته و روز‌هایی هم از مدرسه بیزار بوده‌اند؛ اصلا دوست داشته‌اند برف بیاید، موشک بخورد وسط مدرسه و خلاصه مدرسه تعطیل شود. پس عیبی ندارد اگر یک روزهایی، بچه‌ها حال درس و کتاب را نداشته باشند. این است که یک دبیر باید با شیوه تدریس جذاب و بازی، کلاس درسش را زنده کند.
معتقدم وظایف ما دبیرانِ این‌سوی شهر سنگین‌تر هم هست.

اینجا بچه‌هایی را داریم که هیچ‌وقت دیده نمی‌شوند، خواسته‌هایشان شنیده نمی‌شود و امکاناتی که باید، برایشان فراهم نمی‌شود. حداقل ما معلم‌ها، بچه‌ها را ببینیم. معلمی نباشیم که دانش‌آموز را آدم حساب نمی‌کند! من دانش‌آموزی داشته‌ام که معلم‌ها او را «جاهل مدرسه» صدا می‌زده‌اند.

به من هشدار می‌داده‌اند که او را در کلاس درسم قبول نکنم. من نه‌تن‌ها قبولش کردم، بلکه به او مسئولیت هم دادم. او را به‌عنوان فرمانده پایگاه بسیج مدرسه انتخاب کردم و او را هر‌روز عصر به محفل قرآن می‌بردم. باید می‌دیدید که این دانش‌آموز در پایان سال چقدر تغییر کرد. انگار تمام دردش همین دیده‌نشدن بود.

 

چالش‌های معلمی در حاشیه شهر

 

بچه‌ها برایم خط‌ و نشان می‌کشیدند

مهدی اخوان‌زنجانی متولد سال۱۳۵۹ است. مدرک فوق‌لیسانس دبیری ریاضی دارد و از سال۸۶ تدریس را با دانشگاه شروع کرده است. در همان سال‌ها چند کتاب کمک‌درسی مدرسه تألیف کرد که چندین بار تجدید چاپ شد. این ارتباط آموزشی با مدارس باعث شد که درنهایت سال گذشته تصمیم بگیرد تدریس در مدرسه را هم تجربه کند. این‌گونه بود که برای اولین‌بار به شهرک شهید باهنر پا گذاشت و در دبستان پسرانه شهید موسی‌الرضا ساقی واقع‌در انتهای شهرک کارش را به‌عنوان معلم شروع کرد.

قبل از آمدنم به شهرک شهیدباهنر هشدار داده و گفته بودند که «سروکله‌زدن با پسربچه‌های شر خیابان بسکابادی اعصاب فولادین می‌خواهد.» بیراه هم نگفته بودند. دو ماه اول تدریس، با سردرد برمی‌گشتم خانه. همه‌چیز برایم عجیب و تازه بود و اصلا نمی‌دانستم چطور باید با دانش‌آموز‌هایی از این جنس رفتار کنم.

بااین‌حال همین بچه‌ها انگیزه‌ام را برای ماندن بیشتر کرده بودند. هرچه بیشتر بچه‌ها را می‌شناختم، به نکات جالب‌تری پی می‌بردم. بچه‌های ده‌ساله اینجا، درک یک پسر بیست‌ساله را دارند؛ چون از همان اول وارد جامعه و بازار کار می‌شوند. اغلب باهوش هستند و استعداد ریاضی دارند، چون از همان کودکی، حساب و کتاب و راه و روش پول درآوردن را می‌فهمند.

بچه‌هایی داریم که هیچ‌وقت دیده نمی‌شوند، خواسته‌هایشان شنیده نمی‌شود و امکاناتی که باید، برایشان فراهم نمی‌شود

اینجا کمتربچه‌ای را می‌بینید که اضافه‌وزن داشته باشد، چون همیشه در‌حال دویدن و بازی و فوتبال هستند و همه دستی در ورزش دارند. همه اینها، ظرفیت‌های خوبی هستند که متأسفانه بیشترشان دیده نمی‌شوند. بچه‌های اینجا برخلاف تصور دیگران خانواده‌های همراهی هم دارند. اگرچه خانواده بزهکار و معتاد هم وجود دارد، اغلب خانواده‌ها حمایتگر و پر‌توجه هستند؛ مثلا مادر‌ها مدام به مدرسه رفت‌وآمد دارند و در برنامه‌ها مشارکت می‌کنند.

من خاطره‌های خوبی از این یک سال تدریس در مدرسه دارم. بچه‌هایی که در روز‌های اول برایم خط‌ونشان می‌کشیدند و توجهی به درس نداشتند، حالا تبدیل به دانش‌آموزانی نمونه شده‌اند. چون صبر کردم و از در گفتگو و محبت وارد شدم؛ مثلا دانش‌آموزی دارم که در خانواده‌ای بزهکار بزرگ شده و با انرژی و خشم زیادی که داشت، همیشه دنبال دعوا بود. او را به‌سمت فوتبال و ورزش سوق دادم تا انرژی‌اش را در مسیر درستی خرج کند. او حالا کاپیتان تیم فوتبال مدرسه است.

 

چالش‌های معلمی در حاشیه شهر

 

بچه‌های حاشیه شهر با دست‌های خالی برای آرزوهایشان می‌جنگند

اشرف کسرائیان‌فر سابقه‌۲۳ سال کار در مدارس ناحیه‌۵ آموزش‌و‌پرورش مشهد را دارد. برای سال‌ها، دبیر فنی‌و‌حرفه‌ای بوده و مهارت خیاطی را به دختران مدارس حاشیه شهر آموزش می‌داده است. او حالا معاون هنرستان فنی و حرفه‌ای بصیرت است.

به نظر شما مدارس مناطق ۵ و ۶ شهرداری که در حوزه ناحیه ۵ آموزش‌و‌پرورش هستند، چه تفاوتی با مدارس دیگر نواحی و مناطق شهر دارند؟

اینجا امکانات کم است، اما زندگی بیشتر جریان دارد. بچه‌ها سرزنده‌تر هستند. تعامل بهتری با هم دارند و تأثیر کار گروهی را بیشتر درک می‌کنند. اغلب در خانواده‌های پرجمعیت رشد کرده‌اند و مهارت ارتباط‌گیری خوبی دارند.در کلاس‌ها هم کار تیمی خوبی دارند. علاوه‌بر‌این‌ها، بچه‌های اینجا آرزو‌های بزرگی در سر دارند و با دست‌های خالی برای به‌دست‌آوردن آنها می‌جنگند. برای همین خیلی از بچه‌هایی که اینجا درس‌خوانده‌اند، در کمتر از بیست‌سال برای خودشان کارگاه خیاطی راه انداخته و خودشان را از صفر به صد رسانده‌اند. این برای من معلم بهترین اتفاق ممکن است.

به نظر می‌رسد بسیاری از مواردی که گفتید در مدارس فعلی ما پرورش نمی‌یابد. آموزش داریم، اما پرورش نیست. به نظر شما این روز‌ها بزرگ‌ترین مشکل سیستم آموزش‌وپرورش ما چیست؟ به‌جز آنچه گفتید، به نظر من آسیبی که این روز‌ها دامن مدارس را گرفته، «دانش‌آموزمحوری» است.

من به جدیت در کارم معروفم و رعایت ضوابط برایم اهمیت ویژه‌ای دارد، اما حالا متأسفانه نمی‌شود به بچه‌ها بگویی بالای چشمت ابروست! فردا همین بچه‌ها در ادارات به کارمندان بی‌توجهی تبدیل می‌شوند که در مقابل ارباب‌رجوع سرشان را هم بلند نمی‌کنند.

 

با‌این‌حال چه چیزی باعث می‌شود انگیزه داشته باشید که ادامه‌دهید؟
پرورش استعداد بچه‌ها، انگیزه‌هایم را چندبرابر می‌کند. من بیشتر سال‌های کاری‌ام را در حاشیه شهر گذرانده‌ام و به بچه‌های بااستعداد این محدوده خیاطی را آموزش داده‌ام. با صراحت می‌گویم که دختران این‌سوی شهر بیشتر از بقیه قدر آموزش را می‌دانند.

 

تزریق معلمان جوان به سیستم آموزش

احمد مسجدی‌بافقی؛ رئیس آموزش‌وپرورش ناحیه ۵ مشهد مقدس

استخدام معلمان جوان و یه‌کارگیری آنها در سیستم آموزش‌و‌پرورش، موضوع موردبحث همیشگی سیستم آموزش‌وپرورش است که با تحققش مدارس جان تازه‌ای گرفتند. در سال تحصیلی جاری تلاش‌های وافر همکاران پیش‌کسوت و حضور همکاران جوان جدیدالاستخدام که نشاط جدیدی را به مدارس بخشیدند، باعث شد شکوه زیباتری از معلمی به نمایش گذاشته شود.

در‌این‌بین تأمین امکانات و تجهیزات لازم موردنیاز همکاران در مدارس و همچنین تأمین نیاز‌های رفاهی، اقتصادی و معیشتی آنها می‌تواند زمینه‌ساز توفیقات بیشتر معلمان و مدارس باشد. چنین موضوعی در مدارس حاشیه شهر اهمیت بیشتری هم دارد؛ چون برخی از مدارس آنجا امکانات کافی ندارند و برخی هم فرسوده شده‌اند. امیدوارم این موضوع با همت متولیان امر تحقق یابد و در سال جدید ایراد‌های مدارس حاشیه شهر برطرف شود.

* این گزارش دوشنبه ۱۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۶ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44